جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

آنان كه ناگهان بازگشتند

در صبح 25 اکتبر سال 1593 در میدان روبروی کاخ سلطنتی واقع در شهر مکزیکوسیتی پایتخت مکزیک نگهبانان در حال تعویض کشیک بودند. در زیر آفتاب درخشان یکی از این سربازان در میان بقیه نمایانتر بود و تعجبی هم نداشت. چون او جامه مخصوصی که جلوه و شکوه خاصی داشته و کاملا با دیگران فرق داشته بر تن کرده بود، حتی تفنگ وی نیز از مدل متفاوتی بود و کاملا واضع بود که خودش هم گیج شده است. وقتی او را برای بازجوئی به مقامات محلی بردند، چنین اظهار داشت: اسم من ” گیل پرز ” است این که چرا اینجا کشیک ایستاده ام بخاطر این است که به من دستور داده شده است. همین امروز صبح من به عنوان محافظ اسب سوار درب کاخ فرمانداری ” مانیل ” تعیین شدم. من اکنون بخوبی میدانم که اینجا کاخ فرمانداری نبوده و من در مانیل نیستم، چرا و چگونه به اینجا امده ام, خودم هم نمیدانم!! ولی خوب اینجا هستم و اینجا هم خوب یک قصر است. پس وظیفه ام را مطابق دستور انجام میدهم.!  او در خاتمه افزود: دیشب سر فرماندار ” فیلیپین ” یعنی اعلیحضرت ” دون گومز پرز داسماریناس ” با تبر مورد حمله قرار گرفت و بر اثر این ضربه جان سپرد.  به آن سرباز خاطر نشان شد که او اینک در مکزیکوسیتی که هزاران مایل دورتر از مانیل است، بوده و سخنان وی قابل باور نمیباشد. او توسط شخص فرماندار کل و مشاورش مورد بازجویی قرار گرفت. آنها هم مثل آن سرباز گیج و سر درگم بودند. در نهایت توسط کلیسا مورد مواخذه قرار گرفت و به زندان افکنده شد و معمایی برای همه اشخاص که با آن سر و کار داشتند، لاینحل باقی ماند. آیا او واقعا از مانیل تا مکزیکوسیتی را یکشبه منتقل شده بود.؟ امری که در سال 1593 محال مینمود. آیا او یک جنایتکار فراری بود یا یک دیوانه… و یا فقط یک دروغگوی فطری.؟ مدت دو ماه گیل پرز در یک زندان محبوس بود تا اینکه یک کشتی از فیلیپین از راه رسید و خبر قتل فرماندار “داسمار یناس ” که در ” مولوکاس ” کشته شده بود را با خود آورد. طی اخرین تحقیقاتی که بعمل امد مشخص شد درست یکروز قبل از دستگیری گیل پرز در مکزیکوسیتی، او در مانیل بوده و همانطور که خودش عنوان داشته یکی از نگهبانان محافظ جلوی کاخ فرمانداری بوده است. مقامات که قادر به توضیح اینکه چه بر سر این مرد بیچاره آمده بود با دقت به ثبت جزئیات ان حادثه پرداختند و او را به مانیل عودت دادند. این اولین حادثه ثبت شده از این پدیده عجیب است که ” چارلز فورت ” آنها را جمع آوری کرده است.

لخت  در وسط خیابان.
مدارک و شواهدی متعددی وجود دارد که نشان میدهد افرادی به درون این حفرهای اسرار امیز لغزیده اند و دیگر بار، روزنه ای برای بازگشت به این جهان یافته و به دنیای ما گام نهاده اند. در روز ششم ژانویه 1945 مردی که لخت مادرزاد بود و هیچ لباسی به تن نداشت ناگهان در وسط خیابان ” های استریت ” در شهر کنت واقع در انگلیستان ظاهر شد. این واقعه هنگامی رخ داد که هوا بسیار سرد بود. با اینحال این مرد عجیب بی آنکه پوششی به تن داشته باشد دیوانه وار به هر سو میدوید و رفتاری از خود نشان میداد که انگار از سیاره ای دیگر به آنجا آمده است. رهگذرانی که از آن خیابان عبور میکردند بعدا شهادت دادند که این مرد بطور ناگهانی در برابر دیدگان آنان ظاهر گشته است و اصلا متوجه نشده اند که از کجا آمده است. آری این مرد ناگهان در وسط خیابان سبز شده بود و چهره ای مات و مبهوت و وحشت زده داشت. این مرد برهنه همچنان سراسیمه به طرف بالا یا پائین خیابان میدوید تا آنکه پلیس او را دستگیر کرد و به پاسگاه پلیس منتقل ساخت بدنش را با پتوئی پوشاندند و دنبال پزشک مخصوص فرستادند. این مرد بینوا انچنان شوکه شده بود که یارای تکلم نداشت و نمیتوانست به سئوالات ماموران پلیس و پزشکانی که او را معاینه قرار داده بودند پاسخی دهد سرانجام پزشکان او را دیوانه تشخیص دادند.
نقل و انتقال “درون بعدی “.
تا امروز 48 مورد مستند از انتقال افراد از نقطه ای به نقطه دیگر به ثبت رسیده. در این میان 18 مورد انتقال جانواران عجیب که مختص مناطق مخصوص میباشند در این نقل و انتقال دیده شده است. آخرین آن در نوامبر سال 1998 مشاهده شد. بنقل از بی بی سی هنگامیکه هواپیمای اکتشافی بر فراز یک منطقه قطبی در قطب جنوب به پرواز در آمده بود یک شی سیاه رنگ را در میان برفها شناسائی کرد. نزدیکترین نقطه به آنجا یک پایگاه هواشناسی بود که افرادی برای آگاهی به آن نقطه اعزام شدند، اما در کمال تعجب آنها با “کوروکودیلی” غول پیکر مواجه شدند که مختص مناطق افریقائی بود. پس برسی فراوان مشخص شد آن تمساح غول پیکر حدود  5 ساعت قبل جان داده است، آخرین نکته عجیب آن بود که زیست شناسان با برسیهای تخصصی پی بردند که این تمساح از رودخانه ” مارا ” به انجا امده است. چگونه؟ این همان معمائیست که تا امروز حل نشده. اما در این رابطه دانشمندان تئوریهای مختلفی دارند. دسته اول که اکثریت را تشگیل میدهند این پدیده را به فرازمینیها نسبت میدهند. آنها اعتقاد دارند این جابجائیها بخاطر این است که فرازمینی ها انسانها و حیوانات را برای انجام آزمایش به آزمایشگاهای سیار خود که همان بشقاب پرنده است میبرند و بعد از آزمایش انها را رها میکنند. من خودم شخصا این نظریه را بیشتر قبول دارم چراکه اکثر افراد هنگامیکه یافت شدند از سردرد عجببی رنج میبرند و حتا در میان آنها افرادی تا آخرین روز زندگی دچار فراموشی میشوند و انگار حافظه آنها را پاک کرده اند. اما دسته دیگری هم هستند که معتقدند که هنوز انسان چیزی از پیرامون خود نمیداند و اعتقاد دارند که حفره های وجود دارد که انسان درون ان سرنگون میشود. هر چه هست این پدیده نیز مثل پدیده های بیشماری که من تا امروز در وبلاک قرار دادم ناشناخته و لاینحل مانده. البته یکی از بازدیدکنندگان نظریه ای داشت و آن این بود که آنها توسط اجنه ها ربوده و سپس رها میشوند و این نیز برای خود نظریه ای میباشد.
 منبع : www.yahoo2.blogfa.com

هیچ نظری موجود نیست: